کد کده تربچه

       کد کده تربچه

تنهاترین
تنهاترین
مهر- محبت -صفا و صمیمیت و یک رنگی
نگارش در تاريخ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:نمی خواهم برگردی, توسط علی طوفان

نمی خواهم برگردی

این را به همه گفته ام

حتی به تو

به خودم

اما نمی دانم

چرا هنوز برای آمدنت فال می گیرم!!!

چرا هنوز پشت هزاران ترانه خاموش

به انتظارت نشسته ام تا ترا آرزو کنم!!!

اما هنوز نمی خواهم برگردی

می دانی که دروغ نمی گویم

اگر هنوز ترا آرزو می کنم برای بی آرزو نبودن است

و شاید هم آرزویی زیباتر از تو سراغ ندارم

اما هنوز هم نمی خواهم برگردی...!

نگارش در تاريخ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:درد عشق , حسرت داشتنت , توسط علی طوفان
حسرت داشتنت



تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم،
تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد
توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد.
تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم،
انگار نه انگار بامنی ،نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی!
همیشه به یاد توام و در حسرت داشتنت،دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت
یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو ،یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو!
آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد،همه چیز به نفع تو تمام شددیدی که در آینه ی چشمان خیسم ،چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد
من پر از درد بودم و خسته ،اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد
تو با منی و افسوس که من بی تو هستم،انگار نه انگار که عشق تو هستم!
بودن و نبودنت فرقی ندارد،اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد
هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی

درد عشق

گفتمش آغاز درد عشق چیست؟

گفت آغازش سراسر بندگیست

گفتمش پایان آن را هم بگو

گفت پایانش همه شرمندگیست

گفتمش درمان دردم را بگو

گفت درمانی ندارد، بی دواست

گفتمش یک اندکی تسکین آن

گفت تسکینش همه سوز و فناست

 

هميشه با مني

  محتاج دیدنت نیستم

اگرچه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم

هرجند صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه شانه بودنت نیستم

اگر چه که برای تکیه کردن شانه ات امن ترین جای دنیاست!

دوست دارم بدانی حتی اگه کنارم نباشی

بازهم نگاهت میکنم

صدایت را می شنوم

به تو تکیه میکنم

وهمیشه بامنی

هرجا که باشی.................؟!

 

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و گفت: لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟
لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟
دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟
معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم
لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید.
و ادامه داد: من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...
من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو به خاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هر کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راحتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع عشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و از اون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش
دوستدار تو (ب.ش)
لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود.
معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی.
لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان.
لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟
ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان!!!!
دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد.
آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...
لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد:
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد

نگارش در تاريخ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:ارمغان حبيب , توسط علی طوفان

ارمغان حبيب   

در گوش ما جز آيه انّي قريب نيست *** بر لب به جز ترانه امّن يجيب نيست

ما شيعه ايم و پيرو آل محمّديم *** با مدّعي بگو که ولايت غريب نيست

لب تشنه فرات و تب آلود تربتيم *** ما را شميم عشق، به جز بوي سيب نيست

سوداي اهل بيت، جهانگير گشته است *** بيچاره آن که زين همه هيچش نصيب نيست

بسيار بوده اند غريبان، ولي کسي *** چون اهل بيت در وطنِ خود غريب نيست

محبوب عرشيان ومطاف فرشتگان *** گر در ديار خويش غريب اند، عجيب نيست

گويا که بوستان ولايت خزان زده است *** بر هيچ گل، ترنّم هيچ عندليب نيست

مرهم براي قلب پريشان و داغدار *** جز انتظار آمدن آن حبيب نيست

هر جمعه ميوزد زدل ندبه عطر ياس *** دل را درون سينه قرار و شکيب نيست

هرچند دلشکسته تر از اشک غربتيم *** خرسند ودلخوشيم که اين دل غريب نيست

بيمار آن نگار به غيبت نشسته ايم *** درمان ما به جز نظر آن طبيب نيست

عمري است در نشيب غميم و فراز عشق *** راه جنون تُهي ز فراز و نشيب نيست

ما دلسپردگان، پيِ قرآن و عترتيم *** هر راه و دعوت دگري جز فريب نيست

در روز حشر پشت و پناهي براي ما *** چون عترت رسول و خداي مجيب نيست

 

 

نگارش در تاريخ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:بعد دیدار تو, توسط علی طوفان

بعد دیدار تو

تو مثل راز پاییزی ومن رنگ زمستانم

چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم

تو مثل شمعدانی ها پراز رازی و زیبایی

ومن در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم

تو دریایی ترینی ، آبی وآرام وبی پایان

ومن موج گرفتاری اسیر دست طوفانم

تو مثل آسمانی مهربان وآبی وشفاف

ومن درآرزوی قطره های پاک بارانم

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته

به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

تو دنیای منی بی انتها وساکت وسر شار

ومن تنها دراین دنیای دوراز غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور ونامعلوم

ومن درحسرت دیدار چشمت رو به پایانم

تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها

ومن هم یک کبوتر تشنه

 

ببین با تو چه روئیایی ست رنگ شوق چشمانم

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم

هنوز ازعطر دستانت پراز شوق است دستانم

تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد

ومن خواب ترا می بینم ولبخند پنهانم

تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد

ومن مرغی که ازعشقت فقط بی تاب وحیرانم

تو می آیی ومن گل می دهم درسایه چشمت

وبعد ازتو منم با غصه های قلب سوزانم

تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد

ومن تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم

شبست ونغمه مهتاب ومرغان سفر کرده

وشاید یک مه کمرنگ ازشعری که می خوانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد

که تو یک شب بگویی ، دوستم داری تو ، می دانم

غروب آخرشعرم پراز آرامش دریاست

ومن امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هرچه عاشق توی این دنیای پرغوغاست

قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها وبی فانوس خواهم مرد

 

دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من

نگارش در تاريخ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:سلام عشق من, توسط علی طوفان

سلام عشق من

وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره.

وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی.

وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه.

 وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته.

وقتی چشمات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که حتی توی

عکسش بهت لبخند میزنه. 

وقتی به انگشتات نگاه کردی به یاد بیار کسی رو که دستاش در ارزوی دستاته.

 وقتی شونه هات خسته شد به یاد بیار کسی رو که هق هق گریه اش اونها رو می لرزوند.   

 

وقتی که دلت گرفته شد به یاد بیار کسی رو که قلبش مملو ازعشق پاک تو است.

ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم

می دونی معبد و بتکده من میان ابروان قشنگ توست.

آرزوی من دیدار روی تو و نهایت امید من به دست آوردن توست

نگارش در تاريخ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو من , توسط علی طوفان

روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو من
خوب می شناختمش نامت چو آوازی همِشه بر لب او بود حتی زمان مرگ آن لحظه های پر ز
درد و غم و غروب آن بیقرار عشق چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود روزی اگر سراغ من
آمد به او بگو شب در میان تاریکی در نور ماهتاب هر روز در درخشش خورشید تابناک هر
لحظه در برابر آیینه ی زمان آن دختر سکوت در انتظار دیدن رویت نشسته بود روزی اگر
سراغ من آمد به او بگو جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد هرگز خیانتی به دستان تو
نکرد هرگز نگاه پاک و زلال تو را با هیچ چشم سیاه مستی عوض نکرد تا آخرین نفس در
انتظار دیدن رویت نشسته بود روزی اگر سراغ من آمد به او بگو افسوس ! دیر شد ؛ ای
کاش ! کمی زودتر می آمدی اما بگو من خوب می دانم حتی در آن جهان آن خفته ی خموش ؛
در انتظار دیدن رویت نشسته است روز ی اگر ....... اما ؛ نه ؛ او هیچوقت دیگر نمی
آید کاش عمرم را به پایش هدر نمی کردم ......
 درک شرایط زمانی و قبول واقعیات برای انسان چراغی است برای ادامه ی راه،
اگرچه من در پایان این راه هستـم. شرایط امـروز و گـفتـن حـقـایق مـن را بر آن
داشت که برای آخرین بار دست بـر قلـم بـرده و نـامه ی خـداحـافـظـی بـرایـتـان
بنویسم،حتمـأ شما تلخ بودن قلم را به خوبی خود خواهید بخشیـد. تکرار بیان
برخی موضوعـات گاهـی باعـث دلـزدگی فـرد از موضوعی می شود، اگـرچه که
آن موضوع اساس هستی یا همان عشق باشد.بنابراین از تکرار بیان عشقمان
و بیان سختی های آن پـرهیز می کنم. اگرچه لذتـش بـس وصـف ناپذیر بـاشد.
آرزو! ادامه ی وضعیت موجود امروز برایم دیگر امکان پذیر نیست‌،زیرا من تمام
راه هایی را که می شد به نتیجه رسید را امتحان کرده ام، ولی شما خود نیـز
می دانید که نتیجه اش چیزی جز بدتـر شدن شرایـط نبود. من از تصـویر صورت
شما در هنگام خواندن این نامه با خبر نیستم،و نمی خواهـم سرخـی صورت
شما را از بیان برخی موضوعات تصور کنم.ولی باید یادآوری کنم که اعتماد بین
طـرفین یکی از مهمترین اساس دوستی و عشق است. کسـی کـه عشـق را
امضا می کند ،مطمئنأ به آن وفادار خـواهد بود و من نیز وفـادارم، شما چطور ؟
بی انصافی است اگر همه ی مشکلات را به گردن شمـا بیندازم،و من اعتـراف
مـی کنـم کـه گـاهی اوقـات بـا از یـاد بـردن شـخصیت طـرف مـقابلم دسـت به
کارهایی زدم که جزئی از ریشه را برید.من امروز به خاطـر چیـزهایی که شما
فکـر می کنیـد اذیت بوده و شما را ناراحـت کرده معـذرت می خواهـم و طلـب
بخشش دارم،البـته شما می توانید من را نبخشید.من احساس پشیـمانـی
برای هـیچ کـدام از کـارهایم نـمی کنم ولـی مـعـتـقـدم که در بــعضی مواقـع
تنـدروی کرده ام. ای کاش دیگران نیز جرأت بیان اشتباهات خود را داشتـنـد.
من امروز تصمیم خود را گرفته ام و میخواهم برای همیشه به آن وفادار بمانم.
آری! دیگر به روی هیچ نامحرمی لبـخنـد نـخـواهـم زد، دیگـر قـلبـم بـه خـاطـر
هیـچ نامردی نخواهد تپید، دیگر چشمانم به خاطر هیچ بی عاطفـه ای اشـک
نخواهد ریخت، دیگر نگاهم را به بیکران نخواهم دوخت و منتظر نخواهـم ماند.
انتظارم پایان یافته،دیگر گمشده ای ندارم که به خاطرش دلنگـران و چــشــم
انتظار باشم.مـن امـروز ناراحتـم. ولی قـسم به یـزدان که از کسی کیـنــه ای
بـه دل ندارم.من شکایت های خود را به درگاه خدا خواهم برد. اوست شاهـد
و ناظـر. مـن بـا او مـعـامـلـه کـرده ام، دیـگـران چـه کـاره انـد ؟
دارم تلخ می نویسم،تلخ ...زیرا دلشکستگان را،راهی بجز تلخ گویی نیست
مـن این نامه را برای شمـا نـوشتـم و حرف های خود را زدم. بقیه اش بمـاند.
مرا سّری اسـت کـه بـا هـمـگان نـتـوان گـفـت ...
من به برکات همنشینی با شما امروز دریافتم که عشق دروغی بیش نیست
و مـجـنـون و فـرهـاد دیـوانگانی بودند کـه دوسـت داشـتـنـد خود را آزار دهـنـد .
در آخر بـه این نتیـجه می رسم که دیگر دست بردارم و به آینده چشم داشته
باشم.سربلندی و سرافرازی شما افتخاری است برای من و همیشه موفقیت
نازنینم را خواستارم.
و با این اوصاف سکوت را بر فریاد ترجیح می دهم.

 

درآن نوبت که بندد دست نیلوفر
به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه ؟!
من از یادت نمی کاهم.

 

نگارش در تاريخ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, توسط علی طوفان

 

سوال‌های کودکان از حوزه ممنوعه...
كودكان هر لحظه ممكن است از والدین درباره منشأ تولد ، چگونگی به دنیا آمدن، جنسیت و... بپرسند. متاسفانه بسیاری از والدین در این هنگام دست و پای خود را گم می‌كنند و با تشویش و نگرانی به این می‌اندیشند كه آیا فرزند كوچك آنها دچار انحراف خطرناكی شده است؟ بعضی والدین سعی می‌كنند این قبیل پرسش‌ها را مسكوت بگذارند، برخی نیز پاسخ‌های انتزاعی و فانتزی به كودك می‌دهند، اما برخورد درست والدین با این پرسش‌ها چگونه باید باشد؟
فرزندان ما در زندگی چند نوع رشد را تجربه می‌كنند: رشد جسمانی، رشد شناختی (تغییر در شیوه تفكر)، رشد اخلاقی (شناخت خیر و شر و تشخیص خوبی و بدی)، رشد اجتماعی (جدا شدن فرزند از خانواده و رفتن او به سمت اجتماع)، رشد روانی (اعتماد به نفس، تقویت اراده و ...) و رشد جنسی (تحولات هورمون‌ها و فعالیت غدد جنسی).
 

 

شروع  كنجكاوی‌های جنسی‌
یك روانشناس دراین باره می‌گوید: كودكی كه به سمت رشد جنسی می‌رود از نظر رشد شناختی نیز تغییر می‌كند و این هر دو منجر به پرسش‌ها و كنجكاوی‌هایی درباره این گونه مسائل خواهد شد.
به عبارت دیگر، كودكی كه رشد شناختی ندارد و هنوز در مرحله نوباوگی و نوزادی است طبیعتا هیچ پرسشی درباره اینگونه مسائل ندارد ، اما هر چقدر رشد می‌كند و تحولات را در خودش می‌بیند كنجكاوی‌هایش نیز به همان میزان بیشتر می‌شود؛ البته اوج این كنجكاوی‌ها در دوره بلوغ اتفاق می‌افتد.
شاید به همین علت است كه این سنین را سن بحرانی زندگی می‌شناسیم. تغییرات فیزیكی بدن در این دوره می‌تواند برای فرد ابهام ایجاد كند.
خانواده‌هایی كه ارتباط مناسبی بین والد و فرزند وجود ندارد شاهد هستیم این مسائل (پرسش‌های جنسی) در گروه همسال بررسی می‌شود كه چه بسا به دلیل نداشتن اطلاعات درست، موجبات گمراهی را فراهم می‌كند بنابراین بسیار حیاتی است كه والدین با در نظر گرفتن مقطع سنی كودك به پرسش‌های او پاسخ دهند وگرنه فرزندشان به سمت دوستان و همسالان خود گرایش یافته و در فضایی نامطلوب اطلاعات گمراه كننده‌ای دریافت خواهد كرد.
خانواده‌هایی كه ارتباط مناسبی بین والد و فرزند وجود ندارد شاهد هستیم این مسائل (پرسش‌های جنسی) در گروه همسال بررسی می‌شود كه چه بسا به دلیل نداشتن اطلاعات درست، موجبات گمراهی را فراهم می‌كند.
تبعات دروغ به كودك‌
 والدین باید به خاطر داشته باشند هیچ‌گاه نباید در هیچ مقطع سنی به كودكان پاسخ غلط داده شود. در دوران كودكی، فرزندان ما بسیار زودباور هستند. اگر به آنها گفته شود شما را از بیمارستان خریده‌ایم یا خدا شما را از آسمان برای ما فرستاده است و ... به احتمال زیاد باور می‌كنند و در خیالپردازی هایشان به كار می‌برند اما آنها به طور مسلم با بزرگ تر شدن خود پی به نادرستی این اطلاعات می‌برند و حكم صادر می‌كنند: « پدر و مادر من دروغ گفته‌اند ، در نتیجه پدر و مادر من دروغگو هستند بنابراین می‌توانند دروغ‌های دیگری هم بگویند و اتفاقا به خاطر این كه می‌توانند دوباره دروغ بگویند پس غیرقابل اعتماد هستند. پس من بعد از این مشكلات  و سوالاتم را با آنها در میان نخواهم گذاشت
همان طور كه در این نتیجه‌گیری‌های سلسله‌ای می‌بینید موضوع جدی‌تر از آن است كه تصور می‌كنیم. یك دروغ به نظر مصلحتی كه شاید اهمیت چندانی برای والدین نداشته باشد در درازمدت می‌تواند ریشه جدایی فرزند از كانون خانواده باشد.
چرا اینگونه مسائل به تابو تبدیل می‌شود؟
آموزش و راهنمایی در دوره بلوغ اهمیت بسیار زیادی دارد. واقعا والدین باید به ضرورت این راهنمایی‌ها پی ببرند و تغییرات جسمی و ذهنی دوره بلوغ را در فضایی مثبت و با ادبیاتی صحیح برای فرزندانشان شرح دهند.
چه اشكالی دارد والدین ما ورود فرزندشان از دوره كودكی به دوره نوجوانی و جوانی را به او تبریك بگویند. نكته مهمی كه والدین باید به آن توجه كنند این است كه اگر واقعا پاسخی به پرسش‌ها و ابهامات فرزندشان ندارند او را نزد مشاور و روان‌شناس ببرند.
خیلی مهم است كه در این دوره فرزند ما آگاهی‌های صحیحی درباره اینگونه مسائل داشته باشد تا آنها به تابویی در ذهن او تبدیل نشوند وگرنه دریافت نكردن اطلاعات درست می‌تواند تاثیر منفی در زندگی زناشویی او داشته باشد از طرفی به تحریك كنجكاوی‌های او در دوره كودكی نیز منجر می‌شود.
نیازی به بازگویی جزییات نیست‌ .والدین باید درباره توضیحات و رفتارهای خود‌شان بسیار محتاطانه عمل كنند. متاسفانه بعضی والدین از آن طرف بام می‌افتند و توضیحاتی می‌دهند كه نیازی به آن حجم از ورود به جزییات نیست.
وقتی والدین به پرسش‌های كودكانشان اهمیت می‌دهند و پاسخ‌های سنجیده‌ای برای ابهام‌های آنها دارند ، ذهن فرزندانشان به سمت آرامش سوق می‌یابد ، در صورتی كه فرار از سوال یا پاسخ‌های فانتزی ذهن كودك را بیشتر درگیر موضوع می‌كند.
لزوم آگاهی والدین به دوره‌های رشد
قبول داریم كه پاسخ به پرسش‌های جنسی كودك و نوجوان تا اندازه‌ای دشوار است، اما تجربیات موجود نشان می‌دهد والدین می‌توانند با پاسخ‌های درست خود به كودك كمك كنند سریع‌تر و سالم‌تر به آگاهی‌های صحیح برسد.
 
برای مثال در پاسخ به سوال: چگونه انسان ها صاحب فرزند می شوند؟ درکودکان زیر 6 سال می‌توانید بگویید وقتی یك زن و مرد با هم ازدواج می‌كنند خداوند اراده می‌كند آنها صاحب فرزند شوند. بسیاری از كودكان زیر 6 سال این پاسخ را می‌پذیرند ، وقتی هم كه بزرگ شدند متوجه می‌شوند شما دروغ نگفته‌اید.اما جواب پرنده ها برای آن ها فرزند می آورند ،حتی اگر برای کودکی در این سن قابل قبول باشد ،اما در آینده ای نزدیک می فهمد که به او دروغ گفته اید.
 
 
 
 
ازسوی دیگر پزشكان متخصص معتقدند وقتی والدین به پرسش‌های كودكانشان اهمیت می‌دهند و پاسخ‌های سنجیده‌ای برای ابهام‌های آنها دارند ، ذهن فرزندانشان به سمت آرامش سوق می‌یابد ، در صورتی كه فرار از سوال یا پاسخ‌های فانتزی ذهن كودك را بیشتر درگیر موضوع می‌كند.
فراموش نكنید صحبت درباره این موضوع تنها زمانی باید باشد كه كودك كنجكاوی نشان می‌دهد یا سوالاتش را می‌پرسد، بنابراین وقتی كودك سوالی درباره مسائل جنسی نمی‌پرسد نیازی به توضیح دادن نیست.
 
 

 

نگارش در تاريخ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:فقط خودت , توسط علی طوفان

 

نگارش در تاريخ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:نامه ای از ویکتور هوگو ,,, , توسط علی طوفان
 
نامه ای از ویکتور هوگو ...

قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،
و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید .......
اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ،
از جمله دوستان بد و ناپایدار ........
برخی نادوست و برخی دوستدار ...........
که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد .
و چون زندگی بدین گونه است ،
برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی......
نه کم و نه زیاد ..... درست به اندازه ،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند ،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد.....
تا که زیاده به خود غره نشوی .
و نیز آرزو مندم مفید فایده باشی ، نه خیلی غیر ضروری .....
تا در لحظات سخت ،
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد .
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی ،
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند ........
چون این کار ساده ای است ،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند .....
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوارم اگر جوان هستی ،
خیلی به تعجیل ، رسیده نشوی......
و اگر رسیده ای ، به جوان نمائی اصرار نورزی ،
و اگر پیری ،تسلیم نا امیدی نشوی...........
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است
بگذاریم در ما جریان یابد.
امیدوارم سگی را نوازش کنی ، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک
سهره گوش کنی ، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر میدهد.....
چراکه به این طریق ، احساس زیبایی خواهی یافت....
به رایگان......
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی .....
هر چند خرد بوده باشد .....
و با روییدنش همراه شوی ،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
به علاوه امیدوارم پول داشته باشی ، زیرا در عمل به آن نیازمندی.....
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :
" این مال من است " ،
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است !
و در پایان ، اگر مرد باشی ،آرزومندم زن خوبی داشته باشی ....
و اگر زنی ، شوهر خوبی داشته باشی ،
که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان ،
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...
اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد ،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ...


صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد

آرش و هلنا - Broken Angel