روزی جوانی جویای علم،نزد استاد دانشمند و با کمالاتی رفت و از او پرسید:من خیلی از مرگ می ترسم، نمی دانم چه کنم.من که زندگی خوبی دارم،کاری به کار کسی ندارم و دارم زندگی خودم را می کنم،چرا باید از این افکار رنج ببرم؟ استاد در جواب گفت:چه کسی به تو گفته است که تو داری زندگی می کنی ؟ جوان مدتی فکر کرد و گفت:چون زنده ام،نفس می کشم،راه می روم،تصمیم میگیرم و ... استاد ادامه داد و گفت:دقیقاً به همین دلایلی که می گویی زندگی نمی کنی،بلکه فقط زنده ای! علاییمی که تو از آن یاد می کنی،دلیل بر زنده بودن است،اما زنده بودن دلیل بر زندگی کردن نیست!
شعر زیبای دعوت
با دل آویزترین ساز زمین
با فرح بخش ترین نغمه ی عشق
و دل انگیز ترین شعر زمان
قطعه ای خواهم ساخت
و به آواز رسا خواهم خواند...
تا نوای طرب انگیز مرا
رخش نام آور عشق برساند به نسیم
برساند به بهار
تا به مهمانی این باغ بیاید امشب
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا كن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد
گرچه من تجربهای از نرسیدنهایم
كوشش رود به دریا شدنش می ارزد
كیستم ؟باز همان آتش سردی كه هنوز
حتم دارد كه به احیا شدنش می ارزد
با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظهی بر پا شدنش می ارزد
دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد
سالها گرچه كه در پیله بماند غزلم
صبر این كرم به زیبا شدنش می ارزد
داستان کوناه مذهبی
زمانیکه نمرود ملعون،آن آتش مشهور را برای حضرت ابراهیم (ع) افروخت ، غلامی از دربار وی متهم به دزدیدن گوهری گردید . خواستند که وی را قبل از حضرت ابراهیم در آتش بیاندازند .غلام هر چه جزع کرد و به بت ها متوسل شد فایده ای ندید تا آنکه از سوز جگر گفت :یا الله .خداوند خطاب به جبرئیل نمود که : دریاب بنده ی مارا.جبرئیل عرض کرد:خدایا میدانی که کافر است.خداوند فرمود:هر چند کافر است.ولیکن چون مارا به نام خداوند می خواند،از کرم ما نمی سزد که به فریادش نرسیم....
سخن روز
على بن شعیب، یکى از شاگردان با استعداد و لایق آن حضرت، می گوید: روزى به خدمت امام رضا(علیه السلام) رفتم، از من پرسید: یا على! چه کسى از نظر زندگى بهترین مردم است؟ عرض کردم: اى سرور و آقاى من! شما به این مطلب از من داناترید. بعد از آن فرمود: «یا على، مَنْ حَسَّنَ مَعاشَ غَیْرِهِ فى مَعاشِهِ.»; کسى که امور زندگى دیگران را از طریق امورِ زندگى خویش نیکو می گرداند. و سپس ادامه داد: می دانى چه کسى از نظر زندگى از همه مردم بدتر است؟ جواب دادم: شما داناترید. فرمود: کسى که دیگران از زندگى او بهره اى ندارند...؟!
فقط حریــــف واژه هـــــا می شوم !
گاهـــــی،
هـــــوس می کنـــــم،
تمام کاغذهـــــای سفیــــــدروی میز را،
از نام تـــــو پرکنـــــم …
تنگاتنـــــگ هـــــم،
بی هـــیچ فاصلـــــه ای !!
ازبس،
که خالــی ام از تو …
از بــــــس،
که تو را کــــــــم دارم …
آخر مگرکاغـــــذهــــــم،
زندگــــی می شــــــــــــود ؟

از حالا تا ديروزهای بی انتهــــا
عشق را خــــوردم
و با ان رشد دادم گياه زندگـــــی را
اما بی تـــــو
از حال تا فــــردا
خواهم ســـوزاند هر چه را
که در ان اثری از عشــــق است
و خواهم خشکاند درخت زندگـــی را ...
و از فردا تا فرداهايــــی بی انتها
خواهم مــــرد - بی تــــو - با تــــــو !
گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی…..
گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی…..
دیوانه باران زده

فکــــــر می کـــــــردم آخـــــر همــــــه چی 10 هستش،
حـــــــالانمی دونــم آخـر دوسـت داشتـن چقـــدره ،
ولــی می خوام بگــم دوستت دارم قــدر 10 تای بچگــی
يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم ----------------------------------- دلتنگی و اينك باران بر لبهء پنجرهء احساسم مي نشيند و چشمانم را نوازش مي دهد تا شايد از لحظه هاي دلتنگي عبور كنم ---------------------------------------- گل اگر خشك شود ساقه اش مي ماند دوست اگر جدا شود خاطره اش مي ماند... ------------------------------------------------ مهتاب من آن رودم كه تنها آب دارم ، نگاهي خسته و بي تاب دارم من عشق نور دارم در دل اما ، فقط تصويري از مهتاب دارم... ------------------------------------------------------- دلتنگم من آن ابرم كه مي خواهد ببارد دل تنگم هواي گريه دارد دل تنگم غريب اين در و دشت نمي داند كجا سر مي گذارد....
سلام بهانه من برای زندگی ....
دلت تنگ است ..... می دانم !!
قلبت شکسته است ..... می دانم !!
دوری برایت سخت است ...... می دانم !
اما برای چند لحظه ای ارام بگیر ..... تا برایت بگویم...
بگویم از دنیایی که به هیچ کس وفا نمی کند....
و مردمی که به جز خودشان هیچ کس را نمی بینند..!
بگویم از انچه که در این مدت بر من گذشت.....
اما گریه نکن ....که حال و هوای تو مرا بارانی تر می کند...
گریه نکن که چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد...
بیا و درد دلت را به من بگو...
و مطمئن باش که قول می دهم ارامت کنم...!
با گریه خودت را ارام نکن....
گریه نکن که اشکهایت مرا نا ارامتر می کند..
گریه تو مرا به دلتنگی های دیرینه ام می کشاند....
گریه نکن چون منهم مانند تو اشفته می شوم..
می دانی که دوست ندارم ان چشمهای زیبایت رو خیس اشک ببینم ..
ای عزیزم ...
ای زندگی ام ....
ای عشقم .....
اینها تمام حرفهایی بود که در اوج دلتنگی با دل نا ارام خود ارام ارام گریستم...
برای دلی که هنوز در نبود تو ....
و ارام ... ارام می میرد...!
باور کن بغض راه گلویم را بسته است....
اما گریه نمی کنم...
می خواهم برایت فقط بنویسم...
اما تو بگو بهانه ام ...
می خواهم به یاد گذشته .... اما اینبار با دستانی سرد اشکهای گونه هایت را پاک کنم ( به یاد روزهای از دست رفته )
بهانه ام :
بیا و دستهایت را در دستهایی بی روجم بگذار....
و به یاد روزهای اول اشنایی مان دوباره ...ببار ...
این بار می خواهم جور دیگری اشکهایت را پاک کنم..!
سرت را بر روی شانه هایم بگذار ...و ارام در گوشم زمزمه کن ...
باور کن به درد دلهایت گوش خواهم کرد...
می دانی اگر هنوز هم دلی برایت مانده باشد
وقتی دست نوشته هایم را می خوانی ....
اشک از چشمان سرازیر می شود....
پس برای اخرین بار هم گریه کن....
چون این درد دلی بود که در اوج بی کسی .....
من نیز با چشمانی خیس برایت نوشتم.....
پارسال با اون زیر بارون قدم میزدم
و امسال اشک هایم شاهد قدم زدن اون با دیگری بود
شاید گریه ی پارسال اشک های دختری دیگر بود
يادمون باشه که هيچکس رو اميدوار نکنيم بعد يکدفعه رهاش کنيم ،
چون خورد ميشه ميشکنه و آهسته ميميره...
يادمون باشه که قلبمون رو هميشه لطيف نگه داريم
تا کسي که به ما تکيه کرده سرش درد نگيره ...
يادمون باشه قولي رو که به کسي ميديم عمل کنيم ...
يادمون باشه هيچوقت کسي رو بيشتر از چند روز چشم به راه نذاريم
چون امکان داره زياد نتونه طاقت بياره ...
يادمون باشه اگه کسي دوستمون داشت بهش نگيم برو نميخوام ببينمت
چون زندگيش رو ازش ميگيريم......
خیلی دوست دارم زندگیمی بخدا
---------- دوست دارم بی تو هرگز -----------
میدونی سخت ترین لحظه توی زندگی یه نفر چیه؟؟؟
وقتی بفهمی واسه کسی که تمام زندگیته فقط یه تجربه ای.
ادامه مطلب...
خــــدایا به داده ات و نداده ات و گرفته ات شــــکر
داده ات نـعـمــت
نداده ات حـکـمـت
و گرفته ات امتحان است
خدایا عاشـــقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم های دگر غیر از غم عشقت رها کن


باران که می باردتو می آیی
باران که می باردتو می آیی باران گل، باران نیلوفر باران مهر و ماه و آئینه باران شعر و شبنم وشبدر باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری از عطر عشق و آشتی لبری با ابر و آسمان جاری غم می گریزد، غصه میسوزد شب میگذارد، سایه می میرد تا عطر آهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو میگیرد از لحظه های تشنه ی بیدار تا روزهای بی تو بارانی غم میکشد ما را و می بینی دل می کشد ما را تو می دانی سخنان حکیمانه گاهی گمان نمی کنی ولی می شود ! گاهی نمی شود که نمی شود! گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است! گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود! گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست! گاهی تمام شهر گدای تو می شود!!! بغض بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست اگر بشکنه دیگه اعتراض نیست التماسه. زخمی بر پهلویم هست روزگار نمک می پاشد و من پیچ و تاب میخورم و همه گمان می کنند که من می رقصم. خیلی اوقات آدم از آن دسته از چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد! تولّد انسان روشن شدن كبریتی است و مرگش خاموشی آن ! بنـگر در این فاصله چـه كردی؟ گـرمـا بخـشـــیدی یا سوزانــدی؟ دوستی را که چشم انتخاب کند ممکن است محبوب دل نشود ولی آن را که دل انتخاب کند بی گمان نور چشم خواهد شد. تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سیاه می کند. با فریب شاید بتوان چیزی بدست آورد اما در نهایت همان دستاورد مایه تباهی خواهد بود
هرگز در زندگی این دو را ابراز نکنید: اول ، آنچه نیستید دوم ، همه ی آنچه هستید ! عجیب است دریا
همین که غرقش میشوی
پس می زند تو را !
درست مثل بعضی از آدم ها
سخنان بزرگان









