خدایاپروردگارا!
با تمام سخاوتت بگذارعاشقان همیشه در غم عشقت بسوزندتاهمیشه کسی باشدکه ثناگویی تو باشد.
مگرمی شودبدون عشق تو را فریادزد.
مگرمی شودبدون داغ عشق وجود بی نهایتت را درآغوش گرفت.
مگراین ممکن است که کمری که ازداغ عشق نشکسته باشدبرای تو به رکوع رودوچه بی خردندآنانی که می گویندعشق معجزه ندارد.
معجزه عشق همین را بس که سر هرعاشقی را به درگاهت به خاک پاک می کشاندوذکرسجده را برلبانشان جاری می سازد...
عاشقانه
با پای برهنه از دریا می آمدم تا انتهای غروب وقتی که کفشهایم پراز دانه ی شن بود وقتی که صدف ها را به ارمغان تو عاشقانه چیدم دریا پر از مهتاب بود وقتی که چشم منتظرم ستاره ها را بدرقه می کرد سپیده ی اندوه سرزد وتنها مرغان سپید عاشق مرا میخواندند وقتی که ترا میان خلوت ساحل و دریای مسافر گم کردم |
|